کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

تفکرمرصوصی

امروز دشمن منتظر غفلت و سستی ماست. استراحت بماند بعد شهادت... "شهید بیگلو"
تفکرمرصوصی
نویسندگان

تفکرمرصوصی

امروز دشمن منتظر غفلت و سستی ماست. استراحت بماند بعد شهادت... "شهید بیگلو"





۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

سلام

سلامی به طراوت وجود همه مرصوصای گل

دررابطه با جلسات قرآنی که در حال برگزاری باید بگم که :

اولا بچه هایی که تا حالا توفیق نداشتیم ببینیمشون برای شرکت تو کلاسا این هفته  9 آبان پنج شنبه ساعت 16 منتظرشون هستیم.(این در جواب مرصوصای گلی که می پرسیدن  ما که تا حالا نیومدیم چیکار کنیم؟!)

دوما تشکر ویژه ای هم دارم از مرصوصای گلی که با حضورشون محفل نورانی قرآنمونو  مزین میکنن.

در پناه قرآن باشید

یا علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۱۳:۵۹
متفکر مرصوصی

پریشان و آشفته از خواب پریدی و به سوی پیامبر دویدی.

بغض، راه گلویت را بسته بود،چشمهایت به سرخی نشسته بود،رنگ رویت پریده بود،تمام تنت عرق کرده بودو گلویت خشک شده بود.

دست و پای کوچکت می لرزیدو لبهاو پلکهایت رابغضی کودکانه،به ارتعاشی وامی داشت. خودت را در آغوش پیامبر انداختی و با تمام وجودضجه زدی.

پیامبر تورا سخت به سینه فشردو بهت زده پرسید:«چه شده دخترم؟»

تو فقط گریه میکردی.

پیامبر دستش را لابه لای موهای تو فرو بردو تورا سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد وبوسید گفت:«حرف بزن زینبم !عزیز دلم !حرف بزن !»

تو همچنان گریه میکردی.

پیامبر یک دستش را به روی سینه ات گذاشت تا تلاطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر سرت و بعد لبهایش را گرم به روی لبهای لرزانت فشردتا مهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید:

«حرف بزن میوه دلم!تا جان از تن جدت رخت بر نبسته حرف بزن!»

قدری آرام گرفتی،چشمای اشک آلودت را به پیامبر دوختی،لب برچیدی و گفتی:«خواب دیدم،خواب پریشان...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۹
متفکر مرصوصی

این روز هاچه روز های خوبی است........

 موسی به طور می رود...........فاطمه به خانه علی.........ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه......محمد با علی به غدیر...........و حسین با تمام هستی اش به کربلا.....

کاش ما هم به کاروانش برسیم.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۲ ، ۰۰:۰۳
متفکر مرصوصی