کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

تفکرمرصوصی

امروز دشمن منتظر غفلت و سستی ماست. استراحت بماند بعد شهادت... "شهید بیگلو"
تفکرمرصوصی
نویسندگان

تفکرمرصوصی

امروز دشمن منتظر غفلت و سستی ماست. استراحت بماند بعد شهادت... "شهید بیگلو"





بسم رب زینب

عباس که شهیدشد همه بی تاب شدند،زینب بیشتر از همه، گریه زیاد کرد تا این که امام حسین (ع) به او گفت :«خواهر جان چرا اینقدر بی تابی می کنی ؟»

زینب گفت :«عباس ! ...عباس بلاخره به تو برادر گفت اما مرا خواهر صدا نکرد.»

 

التماس دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۲ ، ۱۷:۳۵
متفکر مرصوصی

اگه بگن بهترین شعری که خوندی :

داریم با حسین حسین پیر میشویم

خوشحال از این جوانی از دست داده ایم

اگه بگن بهترین نصیحت :

از آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) همینو پرسیدن .

ایشون فرمود : به آنچه که میدانید عمل کنید !!! (از این بهتر ؟؟)

اگه بگن سخت ترین روضه :

السلام علی من دفنه اهل القری ...

اگه بگن شعر سینه زنی که باهاش بشه اشک ریخت :

یک سال و نیم بعد تو سالار تشنه لب .... الی آخر...

اگه بگن بهترین جایی که تا حالا رفتی :

بین ضریح حبیب و ارباب ! همون جا که امونم رو اشک برد ...

اگه بگن سخت ترین مکان و زمان :

تل زینبیه ... سبحان الله !

اگه بگن بد ترین کار :

زیر قولت نزن ... (الست بربکم ...)

اگه بگن بهترین کار ممکن :

خودت رو نگه داشتی ٬ دست یکی دیگه رو هم بگیر...

و در آخر بهترین دعا :

اللهم ارزقنا زیارت الحسین فی دنیا و الاخره مکررا و جعلنا من انصاره !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۲ ، ۱۰:۵۵
متفکر مرصوصی

       قصه غریبی است این ماجرای عطش . و از آن غریب تر ، قصه کسی است که خود بر اوج منبر عطش نشسته باشد و بخواهد دیگران را در مصیبت  تشنگی ، التیام و دلداری دهد. ...

 

      معجر و مقنعه و دشداشه و لباس کامل ، در زیر آفتاب  سوزنده نینوا ، حتی خون رگ های تو را تبخیر کرده است.

    تو اگر با همین حجاب در عرصه نینوا می نشستی ، عطش تمام وجودت را به آتش می کشید ، چه رسد به اینکه هیچ کس در کربلا به اندازه تو راه نرفته  است ، ندویده است ، هروله نکرده است مگر البته  خود حسین .

 

  و تو اکنون با این حال و روز  فریاد العطش بچه هارا بشنوی و تاب بیاوری. باید تشنگی را در تار و پود جوانا بنی هاشم ببینی و به تسلایشان بر خیزی.باید زبانه های عطش را در چشم های کودکان نظاره کنی به کام بگیری ودم بر نیاوری.باید تصویر کوثر  را در آیینه نگاهت بخشکانی تا بچه ها با دیدن چشم های تو به یاد آب نیفتند.

 

   باید آوند های خشکیده این همه نهال را به اشک چشم آبیاری کنی تا تصویر پژمردگی در خیال دشمن بخشکد و گل های باغ رسول الله را شاداب تر از همیشه ببیند.

   اما از همه اینها مهمتر و در عین حال سخت تر و شکننده تر ، کار دیگر است و آن این که نگذاری آتش عطش بچه ها بچه ها از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد ، نگذاری طنین تشنگی بچه ها به گوش عباس برسد.

چرا که تو عباسی را می شناسی و از تردی و نازکی  دلش با خبری .

می دانی که تمام صلابتش و استواری و دلیری او ، در مقابل  دشمن است .

و می دانی که دلش در پیش توست ، تاب کمترین لرزش را ندارد.

پس او نباید از تشنگی بچه ها با خبر شود ، او علمدار  لشکر است وپشت و پناه برادر ، او اگر دلش بلرزد طنین زلزله درکائنات می پیچد.

او اگر از تشنگی بچه های حسین با خبر شود، آنی طاقت نمی آورد ، خود را به آب و اتش می زند تا ریشه عطش را در جهان بخشکاند.

 

   او تاب دیدن اشک بچه هارا ندارد. او در مقابل گریه های رقیه دوام نمی آورد. لزومی ندارد که سکینه از او چیزی بخواهد.او خواستنش را از نگاه سکینه در می یابد. او کسی نیست که بتواند در مقابل نگاه سکینه بی تفاوت بماند.

سکینه کافی است که  لب به خواستن آب تر کند ،او تمام   دریاهای عالم را به پایش می ریزد .

اما خدا چه صبر  و طاقتی به این سکینه داده است . دلش را دو پاره کرده است . نیمش را با پدر به میدان فرستاده است و نیم دیگر را به زیر  پای کودکان پهن کرده است.

ولی مگر چقدر می شود به تسلای کودک نشست . سخن هر چقدر هم شیرین ، برای کودک تشنه آب نمی شود. این دل سکینه است که در سخن گفتن با کودکان  ، آب می شود.

نه ، نه ،نه ، عباس نباید لبهای به خشکی نشسته سکینه را ببیند. نگاه عباس نباید با نگاه سکینه تلاقی کند. عباس جانش را بر سر این نگاه می گذارد و روحش را به پای این نگاه می ریزد و بی عباس...نه....نه....، زندگی بدون آب ممکن تر است تابدون عباس.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۲ ، ۰۸:۰۰
متفکر مرصوصی

«به لطف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام

و با تلاش مسئولین بزرگوار سپهر

اولین کاروان پیاده روی سپهر ایرانی به سمت کربلا امسال اربعین راهی می شود

مشتاقین از همین امروز آغاز کنند

ظرفیت فقط صد نفر

پس زودتر بجنبید! »

 

ادامه مطلبو تو وب بنیان مرصوص بخونین.

همین پایین سمت چپ ،قسمت پیوندها

ایشالله قسمت بشه باهم بریم.

بگو ایشالله!

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۹
متفکر مرصوصی

خانمی شده بودی تمام و کمال و سالاری بی مثل و نظیر .


آوازه  فضل و کمال و زهد وعرفان  و عفت وعبادت و تمجید تو در تمام  عالم اسلام  پیچیده بود . آنقدر که نام زینب از شدت اشتهار ، مکتوم مانده بود و اختصاص و انحصار لقبها بود که تورا معرفی می کرد . لزومی نداشت نام زینب را کسی بر زبان بیاورد.
اگر کسی میگفت؛عالمه ،اگر کسی می گفت؛ عارفه ،اگر کسی می گفت فاضله،اگر کسی می گفت کامله همه ذهن ها تورا نشان می کرد و و چشم همه دلها به سوی تو بر می گشت.


     تجلی گونه گون صفت های تو چون صدف ، گوهر ذاتت را در میان گرفته بود و پوشانده بود. کسی نمی گفت زینب ،همه می گفتند : زاهده ، عابده ، غفیفه ، قانته ، قائمه ، صائمه ،متهجده ، شریفه ، موثقه ، مکرمه .
القابی مثل : محبوبه ال مصطفی و نائبه الزهرا اتصال تو را به خاندان وحی تاکید می کردند اما صفات دیگر جز تو مجرا و مجلایی نمی یافتند.


امینه لله را جز تو کسی دیگر نمی توانست حمل کند . بعد از شهادت زهرا ، تشریف «ولیه الله»جز توبرازنده قامت دیگری نبود.
ندیده بودند مردم . در تاریخ و پیشینه و مخیله خود هم کسی مثل تو را نمی یافتنذد جز مادرت زهرا که پدید آورنده تو بود و مربی تو .
از این روی تو را صدیقه صغری می گفتند و عصمت صغری که فاصله و منزلت میان معلم شاگرد ، مادر و دختر، باغبان و گل ، معلوم باشد و محفوظ بماند.
اما در میان همه القاب و کنیه ها و صفات ، اشتهار تو به عقیله بنی هاشم وعقیله  عرب، بیشتر بود که تو عزیز خاندان خود بودی و عزت هیچ دختری به پای عزت تو نمی رسید.


و چنین یوسفی را اگر از شرق تا غرب عالم ، خواستار و طالب نباشد , غیر طبیعی است . و طبیعی است اگر طالبان خواستگاران ، به بضاعت وجودی خویش ننگرند فقط چشم به عظمت مطلوب بدوزند.
می آمدند ، همه گونه مردم می آمدند ، از مهمترین قبایل اشراف تا کهن ترین مردم اطراف و اکناف .و همه تورا از علی طلب می کردند و دست تمنا دراز تر از پای طلب باز می گشتند.....


 اما یک خواستگار بود که با همه دیگران فرق می کرد و اوعبدلله ، پسر جعفر طیار بود ، مشهور به بحر جود و دریای  سخاوت ، هم فرزند شهیدی با آن مقام و عظمت بود و پسر عمو و از افتخارات  بنی هاشم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۲ ، ۰۸:۰۰
متفکر مرصوصی

سلام

سلامی به طراوت وجود همه مرصوصای گل

دررابطه با جلسات قرآنی که در حال برگزاری باید بگم که :

اولا بچه هایی که تا حالا توفیق نداشتیم ببینیمشون برای شرکت تو کلاسا این هفته  9 آبان پنج شنبه ساعت 16 منتظرشون هستیم.(این در جواب مرصوصای گلی که می پرسیدن  ما که تا حالا نیومدیم چیکار کنیم؟!)

دوما تشکر ویژه ای هم دارم از مرصوصای گلی که با حضورشون محفل نورانی قرآنمونو  مزین میکنن.

در پناه قرآن باشید

یا علی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۱۳:۵۹
متفکر مرصوصی

پریشان و آشفته از خواب پریدی و به سوی پیامبر دویدی.

بغض، راه گلویت را بسته بود،چشمهایت به سرخی نشسته بود،رنگ رویت پریده بود،تمام تنت عرق کرده بودو گلویت خشک شده بود.

دست و پای کوچکت می لرزیدو لبهاو پلکهایت رابغضی کودکانه،به ارتعاشی وامی داشت. خودت را در آغوش پیامبر انداختی و با تمام وجودضجه زدی.

پیامبر تورا سخت به سینه فشردو بهت زده پرسید:«چه شده دخترم؟»

تو فقط گریه میکردی.

پیامبر دستش را لابه لای موهای تو فرو بردو تورا سخت تر به سینه فشرد، با لبهایش موهایت را نوازش کرد وبوسید گفت:«حرف بزن زینبم !عزیز دلم !حرف بزن !»

تو همچنان گریه میکردی.

پیامبر یک دستش را به روی سینه ات گذاشت تا تلاطم جانت را درون سینه فرو بنشاند و دست دیگرش را زیر سرت و بعد لبهایش را گرم به روی لبهای لرزانت فشردتا مهر از لبانت بردارد و راه سخن گفتنت را بگشاید:

«حرف بزن میوه دلم!تا جان از تن جدت رخت بر نبسته حرف بزن!»

قدری آرام گرفتی،چشمای اشک آلودت را به پیامبر دوختی،لب برچیدی و گفتی:«خواب دیدم،خواب پریشان...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۹
متفکر مرصوصی

این روز هاچه روز های خوبی است........

 موسی به طور می رود...........فاطمه به خانه علی.........ابراهیم با اسماعیل به قربانگاه......محمد با علی به غدیر...........و حسین با تمام هستی اش به کربلا.....

کاش ما هم به کاروانش برسیم.

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۲ ، ۰۰:۰۳
متفکر مرصوصی

السلام علیک یا اباعبدلله

چقدر زودمحرم اومد.....اولین شهیدکربلادر کوفه ...بالای دارالاماره.......با لبانی تشنه...با چشمی اشک آلود....نگاهی که لحظه لحظه اش تمنای نیامدن میکند.....نیا...حسینم نیا........پسر عمم نیا.....نامه مسلم در دستان امام وخودمسلم....

آه ........آه ......آه از این مردم نفرین شده ....

فردا روز عرفه است؛روز خود شناسی و خداشناسی؛حتما حتما یه جایی روپیداکنو برو ،شده از کلاس و خواب و سفرت بزنی ،بزن و دعای عرفه رو از دست نده.که این عرفه عارف شدن داره....

منو یادت نره

التماس دعا

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۲۲:۴۳
متفکر مرصوصی

سلام

خبر...........خبر

به به چه مرصوصای فعالی...

بوی جلسه میاد...بلاخره اولین جلسه قراره تشکیل بشه..!

کی؟!؟!

همین دوشنبه؟!؟!

بله درست شنیدی همین دوشنبه یعنی 22 مهرماه یک هزار و سیصد و نود و دو ، ساعت 16:15

!!!!!!!!!

البته این جلسه مخصوص مرصوصا و فارق التحصیلاس.

پس....منتظر تون هستم..

یاعلی

 

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۲ ، ۱۹:۱۲
متفکر مرصوصی